رنگ صداقت

کنار نهر تنهایی

نسیمی میوزد آرام

که بوی بی وفایی را برایم ارمغان دارد.

من آنجا خاطراتم را

برای مردم بیگانه میگویم

تو هم بیگانه ای با من!

بیا و لحظه ای حرف مرا با گوش جان بشنو

تو که مجذوب دنیایی ، تو که گرمی و سودایی

تو ای محبوب پیشینم

اگر آن روز،آن سروی که شاهد بود به خشم نگاه تو

و بر بید از دستانت زبانی داشت

اگر رخسار احساس داشت

به لبخندی برایت این چنین می گفت

چرا رنگ صداقت را نمی بینی

نمی دانی که دل ،فنجان چینی نیست

تو شیرین گونه دنیای پر از فرهاد می بینی

ولیکن بیستون را تیشه فرهاد عاشق کرده دیوانه

ولی افسوس!

سکوت سرد بر دنیای بی مهری تو مهر گواهی زد

گذشت آن روز و بعد از آن جدایی بود

کنون در اوج تنهایی برایت نکته ای را باز گویم

مرا در کوره راه زندگی تنها رها کردن خیالی بود

گمان کردی که بعد از تو شبانم چون دل تاریک تو

خاموش میماند...؟

بدان بعد از تو هم مهتاب شبها همچنان زیباست

و خورشید دلم گرمی ده فردا و فرداهاست

تو مردی در دلم اما دلم هرگز نمیمیرد

و اینک زیر بار ظلم سنگینت...

که تا روز فنا هرگز از یاد من نخواهد رفت

برایت آرزوی روز های پر شعر دارم..!! 

پی نوشت ها رو در ادامه مطلب بخونین لطفا  

(گذارش فوتبال به پی نوشت ها اضافه شده است پس دوباره برین بخونین...)

 

 

پ.ن.1.سلاااام....میبینم که ...میبینید که...حالم بهتره و بارقه های امید داره به صورت نامحسوس  پر پر میکنه... (البته نه در این حد...یکم ملایم تر...)

با دوستان به این نتیجه مهم رسیدیم که به علت اینکه قسمت اعظم شخصیت اینجانبات ،از دید برن ،متعلق به کودک ، است ، برای همینه که میبینید حالم بهتره ،چون حوصله ندارم زیادی توی یه حالت بمونم....

و امااااا...مشکل اینجاس که...زیادم نمیتونم در این حالتم بمونم...پس ..میبینم که پیش بینی کردین که به زودی شاهد بد شدن حالت اینجانبات خواهید شد...(دوستان محترم و محترمه لطفا از لیبل زدن بیمار چند شخصیتی خودداری کنند ، چرا که قبلا این بر چسب زده شده....)

پ.ن.2.این شعر بی نظیرو از توی دفتر شعر هام که مال سالیان پیش بود پیدا کردم ...که نه نام شاعرشو نوشتم  و البته ممکنه یه کلمه هاییشم اشتباه نوشته باشم...(الله اعلم...و من لا یعلم؟!؟!؟!) و چیزی که مهمه اینه که بی نهایت حرفی ست که گویا از دل اینجانبات بر خواسته...

پ.ن.3.جای دوستان خالی دیروز زیر یه بارون بسیار تپل به وسیله یک عدد کاج با دوست گرام ،فرناز،به بازی فوتبال پرداخته و بسیار حال نمودیم که در تغییر روحیات ،گویا موثر می نمود...(لطفا جزئیات دقیق ماجرا را ،از زبان فرناز جان ،هر وقت حالشو داشت تو وبش بنویسه ،بشنوید)...فقط همین قدر بدونید که اینجانبات انواع شوت های کات دار،دورانی،جهشی،و ... را تمرین نموده و امادگی حضور خود را در لیگ های برتر اروپا اعلام میدارم...فقط به شرطی که توپ هاش به قدر توپ ما استاندارد باشه و زمینشم مثه پیاده رو های اطراف دانشکده علوم تربیتی خودمون باشه ...!!!! که ما اصولا به محیط غیر استاندارد عادت نداریم...   !!! 

 

(اینم ما و توپ فوتبال فوق استانداردمونو پاهای دوتا ورزشکار فول حرفه ای...)  

پ.ن. در مورد توپ.چندی پیش سازمان فیفا با تقاضای چند میلیون دلاری خواستار خرید این توپ فوق استاندارد برای آفریقای جنوبی  شد که اینجانبات زورمان آمد و خست آنها را بهانه کرده و تازه بهشان هم کلی خندیدیم.... 

 

 

پ.ن. در مورد هوا. باید گذارش کنم ما در هوای نسبتا طوفانی بازی نموده و خود را برای آب و هواهای سخت تر اماده نمودیم.....روی زمین باقی مانده ی طوفان پیداس...!)  (الته فکر نکنین اینها فقط قطرات کوچکی هستن ...به قول شاعر معروف که میگفت.... 

.........هر چی فکر میکنم یادم نمیاد....!)

پ.ن. در مورد زمین . بازی ابتدا در پیاده روی اطراف دانشکده برگزار شد که به دلیل نا مسطح بودن شدید زمین و امکان خطرات احتمالی جانی...بازی به زمین آسفالت اونطرف تر دانشکده انتقال یافت که همان دو تماشاچی بی حال هم به علت همین انتقال به صفر تقلیل یافت...(البته تعداد ماموران محترم حراست در پشت دوربین ها به حساب نیامده است زیرا تعداد آنها به طور دقیق قابل شناسایی نیست...)

  

پ.ن. در مورد بازیکنان. به علت فول حرفه ای بودن بازیکنان دو بازیکن را کافی دیده و شعار آشپز که دو تا بشه اش یا شور میشه یا بی نمک را ((چه ربطی داشت؟!؟!؟))سر لوحه ی کار خود قرار داده و خیل عظیم متقاضیان را نادیده انگاشتیم...

 

  پ.ن.4.کتفم در نرفته فقط مقداری آسیب !دیده بود...پس اگه هنوز سر سجاده هاتون نشستینو دارین برام دعا میکنین.....میتونین دیگه پا شین....

پ.ن.5. راستی یادم رفت بگم این شعر تقدیم میشود به...(نمیگم.... خودمو یکی دیگه میدونیم تقدیم میشه به کی!!!) 

پ.ن.۵. خب دیگه خداااااااااااااااااافظ 

 

نظرات 6 + ارسال نظر

وای عجب شعر قشنگی بود!
این روزا شعرای قشنگ زیاد میخونم ولی...
دستت درد نکنه!
پ.ن۱:به نظر اینجانب(دکتر) شما دچار یک بیماری ناشناخته شده اید که فقط تا ۱۰۰ سال دیگر زنده خواهید بود!
متاسفم(گریه)
می بینم که ازکل توضیحانی که استاد دادن فقط این جمله رو خوب یادت مونده::::
الله اعلم...و من لا یعلم
این دل تو هم حالش زیاد خوب نیستا چون اگه شعرهای مختلفی رو که همین جمله انگار از دل اینجانب برخاسته رو براش میگی بذاریم کنار هم می بینیم که از دلت چیزهای متناقض زیادی برخاسته!!!

پ.ن۳: وای عجب فوتبالی بود!
فقط تماشاگراش یکم بی حال بودن!!!
انشالله در چندروز آتی عکسهامون رو به همراه یک گزارش خیلی کوتاه(چون اگه همش رو بگم یه وقت چشممون می کنن!) می زنم تو وبلاگ!!!
پ.ن۴:از اولم معلوم بود خودتو لوس کردی!!!
بعدشم ما دعاهای مهم تر از کتف تو داریم!!!
پ.ن۵:به به!
من لو بدم؟!
بگم؟!
تورو خدا ولم کن بذار بگم؟!!!
تقدیم می شود به:
.

.

.

.

.

.

.

یه سر و دوگوش!!!

شرمنده که لو دادم!!!
دیگه طاقت نداشتم!

پ.ن۵ رو دوبار زدی!!! (ها ها ها)

پ.ن خودم: از همین جا اگر جواب دندان شکنی داده ام که روح حساس شما رو آزرده عذرخواهی می نمایم...
نبخشیدی هم نبخشیدی!!!(ها ها ها)

واااااااای فرناز جونم چرا لوش دادی.....:دی
حالا همه که میفهمن....حداقل میخاستی کمتر مشخصاتشو بگی...
:دی

سیدداوددهقانی 1388/11/15 ساعت 15:49

سلام
به به!!! به به!!!
میبینم که(((کپکتون خروس میخونه وخیلی روبه راهین)))!
خب٬خدارو شکرررررررررررررررررررررررر.......
واما
ایول:
۱)مارادونا٬مسی٬رونالدو٬زیدان٬کاکا٬فیگو٬لوسیو٬باتیستوتا٬پله٬هانری٬علی کریمیو...!!
کافیه یا.....!(البته یه چندصدتا اسم رو هم نگفتم تا برای خانم معصومی هم...ببببببببببببببببببببببلی دیگه!دی)))))
واما مشخصه که خدا مارو خیلی دوست میداره چون٬خیلی زود دعای مارو (دررابطه باکتف شما)مستجاب کردن!!!!!!!!!!

وااااااو...باید بگم فقط تالا اسم رونالدو رو شنیده بودم....:دی

سیدداوددهقانی 1388/11/15 ساعت 15:53

سلام
راستی آپم٬٬٬٬!
ومنتظرتون.................................(گل)

مسعود 1388/11/15 ساعت 17:24

توکه میگفتی از عشق میترسی نه بابا تو هم اهل دل بودی لو نمیدادی
اگه واقعا محبوبی در کار بود و الان نیست واقعا براش متاسفام چون ادمی مثل تو را از دست داده
تو پ.ن نوشتی که اهل فوتبالی من که از هر چه فوتبالیست حرفه ای بدم میاد دلیل نداره پول مالیات کارگرا وپرستارا وهمه شاغلین وبیت المال بریزیم تو دهن یه مشت بازیکن بی سواد وبی فرهنگ بی ادب و هرزه
الی جون من هم برات دعا کردم ولی ممنون که از حالت خبر دارمون کردی انشاا... اون اسیب دیدگیش هم خوب نشه
روزهایت پرتقالی وشاد
راستی الی جون من گز خیلی دوست دارم خوش بحالت که تو شهرتون فراونه اگه یه روزی خریدی وخوردی یاد ما هم باش

سلام
ممنون زیاد
و منم عاشق گزم در حد تیم ملی...
.
.
.
.
راستی خوب نشه یا بشه.....:(

یاسین 1388/11/17 ساعت 02:45

ببخشین شما فوتفالیستین یا فوتبالیست ؟؟؟

ما .......
خب هر چی فکر میکنم نمیدونم چی چی هستیم...
از دوستان خواهشمندیم هر وقت فهمیدن ما چه موجوداتی هستیم بالاخره یه جوری به ما خبر بدن....D:

عجب گزارشی!
چه می کنه این الهه!!!(خنده)
البته که اونا خیلی پررو بودن که توپ مارو می خواستن!
آخه یه مشت جوجه رو چه به این توپا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

عجب شعری بود!
کلی باهاش حال کردم!
شاعرش که خیلی معروف بود!

بالاخره تو این دانشگاه ما که برای خروج از دانشگاه ها هم باید به حراست اطلاع بدی باید از این به بعد برای بازی کردن که چه عرض کنم نفس کشیدن هم اطلاع بدی و اجازه بگیری(اه حالم از این حراست بهم می خوره!)

البته اگه این خیل عظیم یکمی خواهش کنن شاید راهشون بدیم!!!

عزیزم.....!
یه نفس عمیق بکش.....حرصم نخور....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد